🔸خسرو خلج امیرحسینی : استاد چراغی را در حال زدن دکمه های تلفن همراه دیدم و استاد که هماره با کاغذ قلم می دیدم در پشت مکروفون داد از گرانی کاغذ زد ومن تازه متوجه شدم صاحب پر شمار نوشته تحقیقی و تاریخی و تدریس به اهل قلم چرا سر در صفحه مونیتور برده (حافظ) که مپرس استاد خدا قوت
استاد چراغی را در حال زدن دکمه های تلفن همراه دیدم و استاد را که هماره با کاغذ و قلم می دیدم،
در پشت میکروفون داد از گرانی کاغذ زد
و من تازه متوجه شدم صاحب پر شمار نوشته های تحقیقی و تاریخی و سابقه ی تدریس به اهل قلم، چرا
سر در صفحه مونیتور برده ( به قول حافظ:) “که مپرس”
استاد خدا قوت
🔸 م.ع.چ:
🖌️ سلام بر جناب مستطاب خسرو خوبان خلج امیرحسینی..
تو خود مرد قلم و ادب و رسانه ای. تو با کاغذ و چاپ و سواد و بیاض سروکار داری.
بنده نیز همچون شما بودم و اکنون نیز از قلم و کاغذ فارغ بال نیستم.
درست است که من با جسم قلم کمتر سرو کار دارم، اما با جان قلم پیوندی ناگسستنی دارم.
البته حدود بیست سال است که با خودکار و قلم فیزیکی تحریر نمی کنم. همان گونه که فرمودید با دکمه و کلید صفحه ی گوشی تلفن همراه و صفحه کلید رایانه حشر و نشر دارم. بیش از بیست سال است که مقاله و گزارش و هر مضمون ذهنی و شنیدنی را مستقیم از ذهن به حافظه ی رایانه منتقل می کنم.
اما برای چاپ نوشته ها در کالبد کتاب و مجلّه به کاغذ نیاز داریم.
در اجلاس دوستان فرهنگ و ارشاد (۱۷ آبان) عرض کردم که کاغذ در سال های پایانی هشتاد بندی ۱۵ هزار تومان بود، که ناگهان در دوره ریاست آقای احمدی نژاد به بندی ۱۲۰ هزار تومان، رسید یعنی ۸ برابر شد و اکنون افزون بر ۱/۵ میلیون تومان شده یعنی صد برابر سال ۱۳۸۴
کتاب از تیراژ ۷۰۰۰ در سال ۱۳۴۷ با جمعیت حدود ۷/۵ میلیون نفر با سواد به میانگین تیراژ ۳۰۰ نسخه با ۷۵ میلیون باسواد کاهش یافته است.
اگر بخواهیم تیراژ کتاب مطابق با سال ۱۳۴۷ باشد باید۷۰/۰۰۰ نسخه باشد. یعنی تیراژ ۲۳۳ برابر کاهش یافته است.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
این است که فریاد ما به عرش می رسد که کاغذ که یک ابزار ترویج فرهنگ است گرفتار مافیای ستمگر فرهنگ ستیز شده است.
دریغ
م.ع.چ ۲۸ آبان۱۴۰۳ ✏️
——
روزنامه نگار