یکشنبه 26 اسفند 1403

پرند و چرند! رنگی نشوید!

ـ … گوشی! گوشی!

کاغذی را از صندلی چوبی برمی‌دارد و با پوزخند می‌خواند: «رنگی نشوید» … هه! برو بابا! خودمون یه عمر نقاشیم!

کاغذ را مچاله کرده و دور می‌اندازد و روی نیمکت می‌نشیند!

ـ الو! بنال بینم چی می‌گی…. ببین موعد چکت گذشته… ازم جنس گرفتی یانه؟ … یا پولمو می‌دی یا میام پولت می‌کنم! من این حرفا حالیم نی! …چی؟ نداری؟ … مهلت؟! ننه من‌غریبم در نیار! … منو سیا نکن، خودم زغال‌فروشم!دکی! …چی؟ … مردکه طلبکارهم شدی؟! … خفه شو! … الان میام خشتکتو جر میدم! صبر کن ببین چکارت می‌کنم! جلوی همه همچین قهوه‌ایت کنم کیف کنی!…

با عصبانیت گوشی را قطع می‌کند و لحظه‌ای با خشم به جلو خیره می‌شود و زیر لب دشنام می‌دهد. سپس برمی‌خیزد و با گام‌های بلند می‌رود، در حالی که پشت پیراهن و شلوارسفیدش، خط‌های پهن افقی به رنگ قهوه‌ای، توچشم می‌زند!

پایان

مرتضی فخری

همچنین بررسی کنید

پویش اوانو همراه مهربانی، امیدی تازه برای بیماران پروانه‌ ای

شرکت همراه کسب‌ و کار های هوشمند با هدف حمایت از بیماران پروانه‌ ای، پویش …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *