چهارشنبه 21 آبان 1404

خدمت بی منت

صبح زود روز چهارشنبه به سیاق هر هفته از طهران به سمت روستای آباء و اجدادی رهسپار گشته و قبل ساعت هشت به
در ورودی ویدر (( روستایی در بخش خرقان شهرستان زرندیه استان مرکزی )) رسیدم .
دیدم چندین نفر کت و شلواری بدون خدم و حشم با لباس اداری خاکی در حال خروج از روستا هستند .
خوبی کار رسانه ای و قرار گرفتن در قبیله خبر این است که از وزیر و وکیل مجلس گرفته تا استاندار و فرماندار و بخشدار را میبینی و می‌شناسی .
خوبتر که دقت کردم دیدم این صحابه ، یکی فرماندار است و دیگری بخشدار و آن دیگری دهیار و … که بقول ما دانش آموخته های ارتباطات دارند چراغ خاموش به سمت ماشینی که در حاشیه ورودی روستا بود میروند .
تا به خود بجنبم و به نشانه احترام پیاده شده و به منزل دعوتشان کنم ، رفته بودند که رفته بودند .
همان حس کنجکاوی همیشگی باعث شد از اولین هم ولایتی که کاسب روستا هم هست ، علت آمدنشان را بپرسم که کربلایی پیش دستی کرد و قبل طرح سوال من گفت : الله رحمت السین ، بنویس اینا چقدر اهل خدمتند .
آمده بودند پیشرفت پروژه ها را ببینند .
پرسیدم ، حالا چرا نماندند به صبحونه ای ، قمرودی بخورند بعد بروند ؟ چرانرفتن شورا ؟ چرا در میدان روستا بودند ؟
کربلایی گفت کار همیشه شونه از ورده و خان آباد تا کبود کمر و آجان و دوزج ، از کوشکک و آزادگین تا عین آباد و چاناقچی همینجور میروند سرکشی .

تا قلعه پدری که میرفتم یک هم ولایتی دیگر را دیدم که با بیل و کیسه ای داشت رد میشد و همین گفتمان را داشتیم با ذکر این نکته که بخشدار و فرماندار ، خود روستازاده اند و صداقت و پشتکار اهل آبادی دارند نه در قید و بند منصب میمانند نه تحمل تشریفات دارند .
پنج شنبه که برای زیارت اهل قبور به امامزاده میرفتم ، شاهد دعای زن و مرد روستایی بودم در
جاده امامزاده که چندسال بود نه در این روستا که در همه بخش آرزو داشتیم ، راه امامزاده قاسم (ع) هموار شود که بحمدلله شده بود .
جمعه ظهر که از بخش به سمت طهران بر می‌گشتم در شهر مامونیه ، لَختی ایستادم تا هم نماز بجا بیاورم و هم خرید مایحتاج هفته کنم که در درب ورودی مسجد حاج آقا محمدی را دیدم .
یک درخواست داشت و آن هم با نقطه اشتراکی از دو اهل روستایی که پیشتر گفتم که این مدیران کنونی نه دنبال پز و قیافه هستند و نه دنبال نمایش .
بقول حاجی ، تنها مخالفاشون یکی عیالاشون هستند که خونه نمیرن یکی هم منشی هاشون که چون این مدیران پشت میز نمیان همش کارو تلفنی میریزن سر رییس دفترها .
داشتم مطلب را جمع بندی میکردم که دیدم نه از آن دهیار که آرزوی چند ساله زوار که هموار شدن راه امامزاده و آرامستان را محقق کرده و نه از بخشدار جوان و نه از آن فرماندار محبوب اسمی نبردم ، که ندای دل برآمد در مکتب خسرو امیرحسینی در مقام پیشکسوت راستین رسانه و مطبوعات اگر درسی آموخته ای و باید کار خوب را نشر دهی نه تملق جایی دارد نه اسم و عنوان آدمها ردیفی
که همین را خوشتر است که این خادمین بی ادعا و کاربلد که در حد و حدود اسم و منصب نمی‌مانند ، تکریم کنی .

✍️ مهدی خلج

همچنین بررسی کنید

آس و پاس‌ها در تهران و حومه!

کمی از خودم! از خودم بگم؟ هی! خرده نانی، سر سوزن … دیروز ۱۷ آبان …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *